و حالا دوباره مریض شدم .صبح اینقدر عصبانی بودم وحالم بد بود که نگو همسر هم کمی غر میزد البته مسائلی که سرش غر میزد دیگه میرن که جزئ جدا نشدنی زندگی من بشن به هر حال من هم جوش آوردم جوش آوردنی نزدیک بود جنگ جهانی سوم به راه بیفتد (گریه و داد و فریاد و...).
که همسر یکی دو دقیقه ساکت شد و بعد یک دفعه اومد توی اتاق یکی دوجمله با یه لحن عجیبی گفت که یکدفعه احساس کردم می خوام ببخشمش یعنی بخشش که نه انگار اصلا چیزی به اسم جر و بحث پیش اومده توی حافظه ام نبود.
الان که اینارو می نویسم واقعا احساسم نسبت به همسر مثل همون روزیه که برای بار اول دیدمش نه فکر میکنم الان هم بیشتر دوستش دارم هم بیشتر براش احترام قائلم.
الان یکی دو ماهه که همسر خیلی با من مهربانتر شده خیلی بیشتر از قبل .با اصرار توی کارای خونه کمکم میکنه .تشویقم میکنه که وبلاگم و بروز کنم .برای محمد جواد بیشتر وقت میذاره وخلاصه کلی نمونه شده.
همسر ممنون که برای بهتر شدن زندگی اینقدر تلاش میکنی. برات دعا میکنم بری بهشت.این دنیا هم ایشالا میلیاردر بشی ویه لکسوس بخری بایه لپ تاپ جدید(آخه اینا آرزوی همسره)وحسابی خوشحال بشی.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
?-شهادت مظلومانه امام موسی کاظم (ع) را تسلیت میگویم.
?- پیشنهاد میکنم زندگینامه حضرت موسی بن جعفر(ع) باب الحوائج را بخوانید.که واقعا خواندنی است.وپر از مظلومیت ودرد .وچقدر ایشان مقاوم ومهربانند(خداوند در قیامت ما را ازشرمندگان شما قرار ندهد یا مولای من)
کلمات کلیدی: